قصه ی عاشقی_________________م

قطره های اشک با ارزش ترازالماسه...

خدایا

                         قصه زندگیم را از کجا شروع کنم؟ قصه عشقم را از کجا آغاز کنم؟از کجای قصه عشقم بگم؟

از عشقی که با برق نگاهش آمد بسویم؟
 از موندن سوختنم یا از رفتن دل شکستنش بگم؟

ای کاش بودی،ای کاش در میان ما بودی،بودی و شاهد دلتنگیام و دل خسته ام بودی.
عشق من تو رفتی و بعد تو من چه کسی را عشق من صدا کنم و به چه کسی بگم بی نهایت دوسشدارم و جانم را فدای چه کسی غیراز تو بکنم. تو رفتی و بعداز تو برای من نبود سینه ای برای سرسپردنم و شانه ای برای گریه های شبانه ام.
نام زیبای تورا هرشب بی صدا فریاد می زنم و می گویم دوستتدارم گل پاییزیم. تویی همه دارو ندارم، اگر چیزی ندارم که فدای چشمانت بکنم در عوض یک دل دیوانه در سینه دارم که به عشق تو در سینه می تپه و شب و روز بی قراره و چشم انتظار یاره؛  با جان و دل آنرا فدای چشمان قشنگت می کنم فدای سیمای نورانیت می کنم.
گل زیبایم این عشق یک هوس نیست، این عشق برای یک لحظه و یک ثانیه نیست، این عشق، عشق اول است، این عشق تا بی نهایت ها ادامه دارد، تا لحظه رسیدن، تا لحظه دیدن و شنیدن. این ها حرف های دل یک دختر عاشق است که عشق را با تمام وجودش درک کرده و تنهایی عشق را احساس کرده است.
ای کاش برای یک لحظه مهمان خانه ام  بودی، مهمان خانه تاریک وسردم بودی. ای کاش چراق اتاقم بودن چشمان قشنگت، چشمانی که درونش پراز زیبایی های مبهم است.
من کسی هستم که بی نور عشق برگی در دست بادم، کسی هستم که برای رسیدن به تو هزاران بار خدا را قسم به کعبه دادم.افسوس که همه این ها یک ای کاش و آرزو است و براورده شدنش در رویا هاست.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





تاريخ پنج شنبه 12 بهمن 1391برچسب:,سـاعت 18:43 نويسنده هدا
яima